من از شعر زاده شده ام
به گزارش گفتمان برتر، محمد توفیق مشیرپناهی - سنندج- خبرنگار: محمد عزیزی شاعر، داستان نویس و مترجم کردستانی است که نخستین مجموعه شعرش را سال 87 با عنوان خاک و مرگ منتشر کرده است.
عزیزی این روزها یک رمان با عنوان کفش هایم برای غروب و نیز ترجمه کُردی کتاب بوف کور را در دست چاپ دارد. در ادامه گفت وگوی خبرنگاران را با این شاعر بخوانید.
- اولین کتابتان را در چه تاریخی چاپ کردید و حس و حالتان چگونه بود؟
بهتر است ابتدا در معرفی خود بگویم که زادروز من زمانی است که با شعر آشنا شدم. من از شعر زاده شدم و هنر ترجمه در آغوشم گرفت، رُمان شیرم داد و با تحقیق و نویسندگی در مسائل تاریخی و فرهنگی بزرگ شدم. سال 1387 نخستین مجموعه اشعارم تحت عنوان خاک و مرگ منتشر شد و در سال 89 کتابی دیگر به نام زیگ آریای کردی از زبان فارسی به کُردی ترجمه و توسط نویسنده اش منتشر شد. همچنین در سال 91 کتابی به نام زرتشت در فرهنگ کردستان انتشار دادم. در حال حاضر نیز رمان کفش هایم برای غروب و ترجمه بوف کور صادق هدایت به زبان کُردی را در انتظار چاپ دارم. لازم به توضیح است که با احترام برای همه زبان های مادری، به زبان مادری ام کُردی می نویسم و نوشته ام و این گونه توانسته ام در عرصه نویسندگی خدمتی هرچند کوچک به فرهنگ و تاریخ و ادبیات خود کنم.
- موضوعات شعری خود را بر چه اساسی انتخاب می کنید؟
واقعیت این است که محیط و فرایند زندگی هنرمند، نقش مهمی در رشد و بالندگی آن دارد و کم و بیش در اثر و نوشته های هر شاعر و نویسنده ای قطعه و برش هایی از زندگی واقعی او یافت می شود و آن بخش هایی هستند که مخاطب بیشتر از هر برش دیگری با آن ارتباط برقرار می کند.
- کردستان خاستگاه شاعران و نویسندگان بزرگی بوده که بسیاری از آنها صاحب سبک هستند؛ آیا الگویی در کار ادبی داشته اید؟
باید اعتراف کنم که متکی بودن(تقلید و پیروی) به دیگران زشت ترین و تلخ ترین واقعیت زندگی هنری هر انسانی است و انسان نباید به آن افتخار کند؛ ولی آموختن از دیگران حسن زیبایی است و من در این رابطه روح استادان بزرگی همچون قانع، نالی، هه ژار، هیمن ولی دیوانه و حافظ را می ستایم که بنیان و مدرسه آموختن من بودند و هنوز هستند کسانی که قابلیت الگو شدن را در جامعه ما دارند.
- گرایش ادبی تان بیشتر به کلاسیک است، چرا؟
اعتقاد دارم شعر کلاسیک بر اساس احتیاج و فطرت درونی بشر فرم گرفته و پدید آمده است و به دنیای بیرونی تراوش کرده است، اما شعر نو ضرورت شعری و ادبیات زمان در ساختن آن دخالت دارد و باید اذعان کنم که شخصیت و هیبت آثار کلاسیک را به این دلیل که دارای سبک و فرم شعری کهن و مانند آینه تمام قد، همه محاسن، ایرادها و صداقت شاعر را نمایان می سازد و دیگر این که از گوش دادن به این گونه شعر که آغشته به ضرب آهنگ و موسیقی است، لذت می برم و بیشتر از هر نوع سبک شعری آن را می فهمم، این سبک را انتخاب کرده ام.
- ارتباط شما با انجمن های ادبی کردستان چگونه است؟
روح من به وسعت همه دشت ها، کوه های سر به فلک کشیده و روستاهای سرزمین مادری ام تازه و احساسی است و همین امر سبب شده که کمتر به حشر و نشر با انجمن ها رغبت کنم و در این مکان ها همانند مرغی در قفس هستم زیرا اندک شماری از دوستان نیز در انجمن ها برای تبادل آثار دیگران نیامده اند و من نیز هرگز، شعرهایم که بره های معصوم علفزار صداقت وجودی و نوشتاری من هستند، به چنگ و کنده و ساطور قصابانی بازیگوش نمی سپارم.
- احتیاجها و کمبودهای جامعه ادبی، فرهنگی و هنری کردستان را در چه می دانید؟
کمبودها از جدا افتادن توده مردم با قشر روشنفکر جامعه شروع شد، این دو دیگر مثل قدیم ها همدیگر را نمی فهمند و شکافی به بزرگی بیگانگی در میانشان ایجاد شده است. جامعه ادبی سوای کف زدن ها و هورا کشیدن های سالنی، با همه ادعاها و ژست های روشنفکری از کوچه و بازار فراری است. در سال های اخیر این جامعه به اندازه یک سریال بی محتوای ماهواره ای در جذب مخاطب هیچ قدرتی نداشته و هیچ تاثیری در جلوگیری از آسیب های وارده فرهنگی ایفا نکرده است. در این کشمکش ما مدعیان روشنفکری، خاکریزهایمان را تا عمق جبهه خودی عقب راندیم و این یک حقیقت تلخ است که دست و پای ادبیات در سنندج به کرختی دچار شده است و اگر با همه دشواری ها، ضعف ها و سوسوزنان، اندک تولیدات فرهنگی به وجود می آید، اما در آن سوی، بازاری گرم و مصرف کننده ای تشنه وجود ندارد و اگر مردم با شور و شوق کتاب و روزنامه را می خواندند و ما هم هی می نوشتیم رفیق! آخ می نوشتیم.
- بسیاری از نویسندگان برای روشنگری در جامعه هزینه هایی را متحمل می شوند. نظرتان در این مورد چیست؟
پرداختن بهای آنچه طلب می کنی دلبخواه نیست، این بها مانند کارت خودپرداز اتوماتیک وار از عمر و دسترنج ما پرداخت می شود، چه بسا بعضی وقت ها بیشتر از آنچه گیر می آوریم قیمت می پردازیم. برای مثال تهیه یک نان سنگک احتیاج به صرف وقت در صف نوبت ایستادن و پرداخت بهای خود نان دارد که هیچ کدام از اینها دلبخواه نیست، چون گرسنگی امری طبیعی است و در این داد و ستد نیز همین انسان را مجبور می کند که بهای بیشتری را از آنچه دریافت می کند بپردازد و این قانون زندگی است که زندگی را باید صرف زندگی کرد.
- با توجه به مسائلی که در زندگی روزمره خود دارید، آیا با فعالیت های فرهنگی شما اصطکاک پیدا نمی کند؟
باید اذعان کنم که زندگی یک جبر است و کار یک ضرورت، اما در زمان و مکانی که همه معیارها و الگوهای جامعه ما تکیه بر ستون اقتصاد زده است و در این زمانه کنار آمدن با مسائل زندگی و راضی نگه داشتن خانواده برای هنرمند، هنر دیگری است که هنرمند باید آن را بیاموزد و با کیاست تمام آن را به کار بگیرد.
- شما به عنوان یک شاعر، درد و رنج را در چه می دانید و خوشبختی را چگونه تحلیل خواهید کرد؟
نهایت خوشبختی انسان درد کشیدن و رنج بردن است، چون این دو مجموعه ای به نام زندگی و زنده بودن را تشکیل می دهند. انسان باید از آن روز وحشت داشته باشد و خود را سیه بخت بداند که قرار باشد درد نکشد و رنج نبرد، چون در غیر این صورت انسان بدون احساسات، انسان نیست و شاید این آدم زنده نباشد.
- چه آثاری در دست اجرا دارید؟
باید بگویم آینده من، زمان حال من است، چون همان آینده ای بوده که در گذشته در پس پنجره با آرزوها و برنامه های بسیاری در انتظارش نشسته بودم. امروز باید آن را پاس بدارم و آنچه از دستم برمی آید در خدمت به فرهنگ و مردمم دریغ نکنم.
منبع: همشهری آنلاین